سیب و سینما

آموزش کارگردانی و فیلمنامه نویسی

سیب و سینما

آموزش کارگردانی و فیلمنامه نویسی

  • ۰
  • ۰
 
ترفندهای کارگردانی
 
  دورخوانی متن و تمرین

در اولین جلسه روخوانی متن کارتان را با یک سخنرانی عالی طولانی و درخشان آغاز نکنید.

بازیگران از آن لذت خواهند برد – آنها با تمرکز بر سخنان شما می خندند یا اخم می کنند اما انقدر عصبی و پراسترس خواهند بود که نمی توانند سخنان شما را درک کنند. با کارهای عملی شروع کنید: برنامه تمرین، دفعات اجرا. لازم است برای آنها بگویید که که نمایش را چگونه میبینید ودیدگاهتان چیست اما نشان دادن طرح ها به گروه ایده کلی شما را بسیار بهتر و مؤثرتر توضیح خواهد داد.

اجازه ندهید که بازیگران حین روخوانی متن زیر لب حرف بزنند.

همه از اولین دور خواندن متن بیزارند ولی دراغلب اوقات هنگام روخوانی جمعی درک و شهودی به دست می آید که هیچ کس با خواند متن به تنهایی به دست نمی آورد. کمی سختگیری کنید. بازیگرانیؤ را که قرار است در صحنه های ابتدایی بازی کنند متقاعد کنید تا همه نیرو و انرژیشان را صرف کار کنند حتی اگر این مسأله به معنی این باشد که مجبور شوند بارها کار را متوقف کرده و دوبارهاز نو شروع کنند. به آنها اطمینان دهید که اگر کارشان به برداشتهای متعدد بکشد مورد تمسخر و استهزاء سایرین قرار نمی گیرند. آنها با خود فکر خواهند کرد: چقدر شجاعانه و خوب است که دارد تلاشش را می کند.
 

پس از دورخوانی درباره متن صحبت و بحث کنید.

زمانی که هنوز نمایش در ذهن آنها تازه است و از انجام کار سخت هراسی ندارند همان زمانی است که می توانید ایده هایتان را در ذهن آنها جا بیندازید. از هر تعدادی از بازیگران که لازم میدانید بخواهید تا درباره متن صحبت کنند اما نسبت به آن بازیگر همه چیز دان گروه که ایجاد ابهام کرده و نظریه هایی درباره مفهوم درونی مطرح میکند و ترس و گیجی را در فضا ایجاد می کند، هوشیار باشید.

پرسش های اساسی بپرسید.

پرسش های خوبی که در شروع کار می توانید مطرح کنید: کجا هستند؟ چه کسی به چه کسی مرتبط است ؟ افراد درباره یکدیگر چه حسی دارند؟ چه وقتی از سال است؟ چه وقتی از روز ؟ چند سال سن دارند؟ چه نوع گویش یا لهجه ای دارند؟ چرا او وارد اتاق می شود؟ چرا او اتاق را ترک می کند؟ چه کسی چه کسی را تعقیب می کند؟

 فراز و نشیب های یک صحنه را مشخص کنید.

در کدام بخش رسمیت صحنه به وسیله معمولی و عادی بودن شکسته می شود؟ کجا عشق به وسیله نا امیدی نابود می شود؟ چه وقت شکارچی طعمه تازه ای پیدا می کند؟ چه هنگام شکار مقاومت را از سر می گیرد؟
این صحنه های داخلی را ترسیم کرده و آنها را مانند " صحنه های فرانسوی" که مبنای آن هر ورود و یا خروج یک شخصیت به صحنه است ،مورد بحث قرار دهید ، در این نوع صحنه ها هر صحنه منفرد دراماتیک زمانی شکل می گیرد که چند خط دیالوگ یا اتفاق دارای ابتدا و میانه و انتهای ویژه خودشان باشند.
 
 
تمرین نیازمند نظم و دیسیپلین است.

این وظیفه شما نیست که همیشه دوست همه باشید. با تأخیرها برخورد کنید. ( اگر بر حسب اتفاق بازیگر دیرتر در تمرین حاضر خواهد شد باید این مسأله را تلفنی اطلاع دهد.) با پچ پچ هایی که حین تمرین دیگران به گوش می رسد، با خواندن روزنامه درجایی که بازیگران که مشغول تمرین هستند برخورد کنید.

برنامه را برای یک هفته در یک ساعت مشخص تعیین کنید.

به خاطر داشته باشید که در روزهای شروع تمرین هنگامی که همه در حال شناخت یکدیگر و نمایش هستید همه چیز حداقل دوبرابر آنچه فکر میکنید طول می کشد.
 
بازیگرها را بلاتکلیف و سرگردان نگه ندارید.

این مسأله باعث تضعیف روحیه کل گروه می شود. به هر وسیله ممکن آنها را وادار کنید که زود سر تمرین حاضر شوند تا به این ترتیب انرژی و انگیزه تمرین را از دست ندهید و اگر قرار است بازیگری برای مدت نیم ساعت منتظر بماند به او اجازه دهید که بروند و سر ساعت تمرینش برگردد. و از او عذرخواهی کنید.

هنگامی که ضرورتی ندارد، عذرخواهی نکنید.

خود مقصر بینی حتی اگر جدی نباشد می تواند یک گروه را از داخل تضعیف کند. یکباردیگر: سعی نکنید همیشه با همه دوست باشید.

 اطمینان حاصل کنید که هنگام مدیریت صحنه زمانهای مناسب را برای استراحت در نظر گرفته اید.

اشکالی ندارد که شما به عنوان کارگردان بدون توقف به جلو حرکت کنید. شما فرمانده هستید اما سربازان شما زودتر خسته می شوند. آنها انگیزه های درونی شما را برای همیشه درحالت آماده باش بودن ندارند.

سپاسگزاری و تشکر کنید.

رفتار و منش صحیح و منطبق با اصول نمایش باعث می شود که بازیگران و گروه به وضوح و به شکلی مؤدبانه دستورات یا درخواست های مدیر صحنه را بپذیرند. این استانداردها را رعایت و اجراکنید.

هرگز به هیچ یک از اعضای گروه اجازه ندهید که با مدیران صحنه رفتار بی ادبانه و مغرورانه داشته باشد. این گونه رفتارها باید متوقف شوند هرچند در مدارس بازیگری آموزش داده نشده اند.
 

سایر کارکنان و اعضای گروه را نیز در نظر بگیرید.

کارکنان و خدمه بخشی از این فرآیند خلاقانه هستند نه منفک از آن. آنها می توانند ایده ها و طرح های فوق العاده ای ارائه دهند اما در اغلب اوقات از گفتن اینکه چه فکر میکنند بسیار وحشت دارند.نظرات آنها را در زمینه ای که در آن تخصص و فعالیت دارند جویا شوید.

از پیش قانون هایی را برای چگونگی مطرح کردن طرح ها و ایده های خلاقانه وضع کنید: به شکل خصوصی و مستقیما به شما.

همیشه صحنه راپیش از آنکه آن را با بازیگران تمرین کنید برای خودتان بخوانید .
هربار که این کار را میکنید چیزهای تازه ای به ذهنتان می رسد.

ذهنتان را با متن فیلمنامه  پرنکنید.

تا آنجا که امکان دارد مشاهده کنید.زمانی که یک بازی در جریان است و حتی در حین اجرای کل نمایش دایم یک گوشه نشینید و یادداشت برداری نکنید. شیوه مناسب این است که نیمه اول کار را بدون یادداشت برداری تماشا کنید.

چگونگی اجراها را به خاطر بسپارید و سپس یادداشت هایتان را بنویسید. برای قسمت دوم نمایش هم همین گونه عمل کنید. در تمرینهای اول سعی کنید یک اجرای کامل را بدون یادداشت برداری تماشا کنید. خودتان را در نمایش و اجرا غرق کنید و تا حد امکان مانند یکی از تماشاگران به آن نگاه کنید. یادداشت برداری را به بعد موکول کنید. در اینجا یک استثنای مهم وجود دارد. در طول تک اجرایی که در مراحل نهایی تمرین انجام می شود اصلا به نمایش و اجرا نگاه نکنید. فقط گوش دهید.

به لحظه های دشوار مانند کشفی جدید بنگرید.

زمانی که در حین تمرین با مانع و مشکلی مواجه می شوید معمولا بهترین کار این است که آن را به حال خود رها کنید. راه حل بسیاری از مشکلات و مسائل در گامها و صحنه های بعدی آشکار می شوند.بسیاری دیگر تز دشواری ها هم که به حال خود رها می شوند بسادگی خود به خود حل خواهند شد.

هنگامی که اعضای گروه خسته اند تمرین جدیدی را شروع نکنید.
کارها و تمریناتی را که تا آن زمان انجام داده اید مرور کنید.

تمرین را با یک یادآوری خوشایند تمام کنید.

در پایان تمرین از تک تک افراد برای همکاری و تعهدی که به کار دارند تشکر کنید

عبوس و بدخلق نباشید.

تمرین باید نفس گیر و سخت و... همراه با لذت باشد. شما هم باید همینطور باشید.

اگر به اشخاصی خارج از گروه اجازه دادید تا شاهد آخرین تمرین شما باشند...

پس از پایان اجرا پرسشهای مشخصی از آنها بپرسید:

الف. چه چیزی را نتوانستید بشنوید؟

ب. چه چیزی را متوجه نشدید؟

ج. چه چیزی مانع از علاقه شما به نمایش نشد؟

د. بیست و چهار ساعت بعد چه حسی داشتید؟



  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

مینیمالیسم



(چند اثر به سبک مینیمالیسم )


ساده‌گرایی، ساده‌پسندی یا مینیمالیسم (به انگلیسی: Minimalism)‏ یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روش‌های ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته‌است.


ساده‌گرایی را می‌توان زاییده هنرمندان روس دورهٔ پس از انقلاب اکتبر روسیه دانست که ساختارگرا بودند و به خلاصه‌نمایی و اشکال هندسی گرایش داشتند. مانند مالویچ با اثر «سفید روی سفید»ش. تجربیات هنرمندان روسیه در دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بر هنرمندان اروپا و امریکا مانند مجموعه تابلوهای تماماً سفید رابرت راشنبرگ جوان و کارهای تک‌رنگ ایو کلین، و سری آکروم پیرو مانتزونی اثر گذاشت و به نوع دیگری بر کارهای میناکاری روی مس رابرت ریمن و آثار اگنس مارتین که ترکیب شیارهای نامحسوس روی زمینه تک‌رنگ بود، تاثیر گذاشت.

ساده‌گرایی در ایالات متحده به سرعت تبدیل به یک جنبش هنری تازه شد که بیشتر با خلق آثار سه بعدی (به جای دو بعدی) همراه بود. آثار حجمی ریچارد سرا مرحله‌ای سنتی از ساده‌گرایی در آمریکا بود و به کارهای دیوید اسمیت نزدیک بود. قطعات حجمی او حالتی پویا و ناپایدار داشتند . حجم‌هایی که برای فضای بیرون ساخت به ویژه «طاق نوسان» تاثیر حسی و روانی تهدید کننده‌ای داشت و برای مدت‌ها باعث بحث‌های فراوان شد. 

جریان اصلی جنبش ساده‌گرای آمریکایی را می‌توان در آثار تونی اسمیت، دانالد جاد، کارل آندره، دان فلاوین، رابرت موریس، سول لوویت، جان مک کراکن دانست.

ساده‌گرایی در شکل‌های مختلفی از طراحی و هنر، به ویژه در هنرهای تجسمی و موسیقی استفاده می‌شود. ساده‌گرایی پس از جنگ جهانی دوم، در هنر غرب به وجود آمد و بیشتر از سوی هنرمندان هنرهای تجسمی آمریکایی در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، گسترش پیدا کرد. ساده‌گرایان بر این باورند که با زدودن حضور فریبنده ترکیب‌بندی و کاربرد موارد ساده و اغلب صنعتی که به شکلی هندسی و بسیار ساده شده قرار گرفته باشند، می‌توان به کیفیت ناب رنگ، فرم، فضا و ماده دست یافت. از هنرمندان این سبک می‌توان به دیوید اسمیت، دونالد جاد، ارنست تروا، سول لویت، کارل آندره، دن فلاوین، رابرت رایمن، رونالد بلادن و ریچارد سِرا اشاره کرد.

آثار هنرمندان مینیمالیست گاه کاملاً تصادفی پدید می‌آمد و گاه زادهٔ شکل‌های هندسی ساده و مکرر بود. ساده‌گرایی نمونه‌ای از ایجاز و سادگی را در خود دارد و بیانگر سخن رابرت براونینگ است: Less is more (کمتر غنی‌تر است).


ساده‌گرایی در هنرهای تجسمی 

ساده‌گرایی در نقاشی را می‌توان زاییده هنرمندان روس دورهٔ پس از انقلاب اکتبر روسیه دانست که ساختارگرا بودند و به خلاصه‌نمایی و اشکال هندسی گرایش داشتند. مانند مالویچ با اثر «سفید روی سفید»ش. تجربیات هنرمندان روسیه در دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بر هنرمندان اروپا و امریکا مانند مجموعه تابلوهای تماماً سفید رابرت راشنبرگ جوان و کارهای تک‌رنگ ایو کلین، و سری آکروم پیرو مانتزونی اثر گذاشت و به نوع دیگری بر کارهای میناکاری روی مس رابرت ریمن و آثار اگنس مارتین که ترکیب شیارهای نامحسوس روی زمینه تک‌رنگ بود، تاثیر گذاشت.

ساده‌گرایی در مجسمه‌سازی از ایالات متحده آمریکا شروع شد. پژوهش‌های پیروان این جنبش شامل انواع ساختارهای مُدولی، فضایی، شبکه‌ای و جفت‌کاری بود که هدفش توضیح مجدد مسایلی چون فضا، فرم، مقیاس و محدوده بود. و در نتیجه هرگونه بیان‌گری و توهم بصری را نفی می‌کرد.
 آن‌ها روشی خردگرایانه را در ترکیب‌بندی به کار می‌بردند: مجموعه‌های منظم ساده‌ای از واحدهای همانند و جابه‌جا شونده بر اساس ریاضی که قابلیت بسط و توسعه دارند.

ساده‌گرایی در ایالات متحده به سرعت تبدیل به یک جنبش هنری تازه شد که بیشتر با خلق آثار سه بعدی (به جای دو بعدی) همراه بود. آثار حجمی ریچارد سرا باعث بحث‌های فراوان شد. جریان اصلی جنبش ساده‌گرایی آمریکایی را می‌توان در آثار تونی اسمیت، دانالد جاد، کارل آندره، دان فلاوین، رابرت موریس، سول لوویت، جان مک کراکن مشاهده کرد.

در سینما هم میتوان طعم گیلاس عباس کیارستمی را نمونه خوبی برای این سبک نام برد فیلمی که نخل طلای کن را هم برد.

ساده‌گرایی در ادبیات 


ساده‌گرایی در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده‌است. مینیمالیست‌ها در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش می‌روند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاه‌ترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کم حرفی از مشخص‌ترین ویژگی‌های این آثار است.

ساده‌گرایی ادبیات داستانی را با بیان‌های زیادی از جمله «کوتاه نویسی» و «داستانِ کوتاهِ کوتاه» خوانده‌اند. کوتاه‌نویسی مینی‌مالیست‌ها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستان‌ها نداشتند. زیرا به عقیده آنها مینی مالیست‌ها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را می‌زنند و لطف و روح داستان از بین می‌رود. منتقدان، ساده‌گرایان را با نام‌هایی مانند «واقع‌گرایی سوپرمارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «ساده‌گرایی پپسی‌کولایی» خواندند.

از مهم‌ترین نویسندگان این سبک میتوان به ریموند کارور (که امیر عربی با توجه به یکی از داستانهای او فیلمنامه فیلم سعادت آباد را نوشت )اشاره کرد.


ساده‌گرایی در موسیقی 


ساده‌گرایی در موسیقی شیوه تصنیف موسیقی با استفاده از ایده‌ای است که چند بار تکرار می‌شود.یک قطعه مینی مالیستی موسیقی معمولاً تم کوتاهی را در بردارد که ممکن است نغمه‌ای یا ضرب‌آهنگی باشد. این موضوع سپس بارها، تکرار می‌شود اما به تدریج تغییر می‌کند. گاهی اوقات این شیوه با دو یا چند ساز اجرا می‌شود که با اجرای نت‌های شان قطع می‌شوند یا هم نوازی می‌کنند اما هم زمان که یک ساز به آرامی سریع تر از دیگری نواخته می‌شود، ساز دیگر به تدریج از هماهنگی خارج می‌شود.

آهنگسازانی که قطعات مینی مالیستی نوشته‌اند شامل وایت استرایپس، فیلیپ گلاس، استیو رایک و تری رایلی هستند. آهنگسازانی هم مانند جان آدامز، از شیوه‌های مینی مالیستی در آثارشان استفاده کرده‌اند اما آن را با شیوه‌های دیگر ترکیب کرده‌اند.

موسیقی ساده‌گرا در دهه‌های ۱۹۶۰ و۷۰ میلادی محبوب شد. آهنگسازان ساده‌گرا کار خود را در حالی آغاز کردند که آهنگسازان زیادی قطعاتی می‌ساختند که بسیار پیچیده بوده و درکش برای شنونده سخت بود.

 



  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰


بوی ناله هایت می آید جانم به تنت کاش میماندی و بی هوا هوای سفر به تن رنجورت نمیزد. هنوز هم برایم خاطره نشده خاطراتمان، خاطرت هست کنار هم قند دل مردم را به اندازه میشمردیم .هنوز دریای صدایت به گوشم میرسد به گوش به گوش این خستگانه خسته از روزمرگی عشقها.تو سوختی من آتش گرفتم از بی اعتباری روزهایمان و  دلم به حال شیروانیه بلند تنهایی و بی کسیمان سوخت با همه شلوغیه ساعت های بی ارزشمان.کاش خرده نمیگرفتم ز تو ببخش درخت نفس هایم وقتی بی تو شدم تبر یادت را به تنش فشرد به آغوشش کشید و چقدر غرور نشان دادم به گونه هایم ولی یادت سد پشت چشمهای بی سویم را شکست .کاش ابر بی باران چشمهایم قطره ای دیگر داشت تا بر تنت بر زخم هایت تا ابد می بارید رفیق روزهای باران و عطر خاک و شیشه های بخار گرفته .بی تو بی هوای خنده هایت دلم به دستانم جانی نمیریزد تنها رفیق روزهای تنهای تنهایی من یادت در بطن لحظه ها تهی ام جاریست.





  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰


یاسوجیرو ازو (۱۲دسامبر ۱۹۰۳ - ۱۲دسامبر ۱۹۶۳) کارگردان ژاپنی بود.


زندگی

ازو در ناحیه فوکاگاوا توکیو به دنیا آمد. در سن ۱۰ سالگی مادرش او و خواهر و برادرهایش را به خانه پدرشان در ماتسوزاکا فرستاد که بیشتر نوجوانی‌اش آن‌جا گذشت. او در یک مدرسه شبانه‌روزی درس می‌خواند اما بیشتر وقتش در سینما می‌گذشت. پیش از بازگشتش به توکیو در سال ۱۹۲۳ او مدت کوتاهی آموزگار بود. در توکیو به شرکت فیلم‌سازی شوچیکو پیوست. ازو در سال ۱۹۶۳ یر اثر سرطان درگذشت. بر روی سنگ قبرش تنها کلمه «مو» ژاپنی به معنی خلاء نوشته شده‌است.

ازو را تا زنده بود فقط در ژاپن می‌شناختند و پس از مرگش بود که سینمای ساده و شاعرانه او در جهان مشهور شد.

فیلم‌شناسی (کارگردان)

نام فیلم سال جوایز
داستان توکیو ۱۹۵۳ جایزه بهترین فیلم ازانستیتو فیلم بریتانیا۱۹۵۸
بعدازظهرپاییزی ۱۹۶۲
اواخر پاییز ۱۹۶۰
اوایل بهار ۱۹۵۶
اواخر بهار ۱۹۴۹
خواهر و برادرهای خانواده تودا ۱۹۴۱
گل بهاری ۱۹۵۸
طعم چای سبز روی برنج ۱۹۵۳
داستان علفهای شناور ۱۹۳۴
بدنیا آمدم، اما . . . ۱۹۳۲
صبح به‌خیر ۱۹۵۹



  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

کمی آشنا

بیاور عاشقهایت را یکی به یک بنشان هدیه هایشان را بگذار بگشایند یکی تو را قطعه گم شده اش می داند در دیگری تو یاد آور کسی هستی که دوستش داشت دیگری با دستی باز دلی بسته آمده آنرا ببین برا بوسیدنت بس نشسته این یکی با صدایت خاطره ها دارد دیگری با تو یکی شدنش فراموشش نمشود .این یکری را ببین که قسم میخورد تو در دلش اعتکاف کرده ای دیگری مخمل تنت را برای بی خوابی هایش کم دارد و برای دیگری تو یاد آور روزها خوب و پر امیدی دیگری اشکهایت را می بوسد و من با دلی که از بودنت با آنها به هزار تکه تبدیل شده چیزی ندارم جز چشمهایی که هنوزکمی برایت آشناهستند.



  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

معرفی فیلم خارجی


فیلم باشگاه مشت‌زنی (به انگلیسی: fight club)‏ فیلمی آمریکایی است، اقتباس شده از داستانی با همین نام به قلم چاک پائولانیک می باشد. این فیلم توسط دیوید فینچر ساخته شده و بازیگرانی همچون ادوارد نورتون، براد پیت و هلنا بونهام کارتر در آن نقش آفرینی کرده‌اند.


کارگردان دیوید فینچر
تهیه‌کننده آرت لینسون
راس گیسون بل
سن شافین
نویسنده جیم اوهلز بر اساس داستانی از چاک پائولانیک
بازیگران ادوارد نورتون (راوی)
براد پیت (تایلر دردن)
میت لاف (باب)
هلنا بونهام کارتر (مارلا سینگر)
موسیقی برادران داست
فیلم‌برداری جف کرونوث
تدوین جیمز هیگود
توزیع‌کننده فاکس قرن بیستم
تاریخ انتشار ۱۵ اکتبر ۱۹۹۹ میلادی
مدت زمان ۱۳۹ دقیقه
زبان انگلیسی
بودجه ۶۳ میلیون دلار


خلاصه داستان



1.در فیلم باشگاه مشت زنی شخصیتی وجود دارد به نام "تایلر داردن"-با بهترین بازی تمام عمر "براد پیت"-که اصلا وجود خارجی ندارد اما به شدت وجود داخلی دارد!یعنی تک تک انسان های روی کره ی زمین یک تایلر داردن پنهان درون خود دارند که دیوید فینچر و تیمش آن را به عرصه ی تصویر وارد کرده اند.

2.داستان با روایت اول شخص(با بازی درخشان ادوارد نورتون) بیان می شود.یک جوان کارمند بیمه با یک زندگی یک نفره ی ملال آور با دوستان یک نفره اش.او احتمالا اصول اخلاقی خاصی دارد،سیگار نمی کشد و تمام دلخوشی اش به خرید کاناپه و میز ناهارخوری و این قسم خرج کردن های الکی است.او در زندگی اش شادی ندارد،دوست دختر یا همسری هم ندارد،اما به دلیل اصول اخلاقی خاصی که دارد نمی تواند کارهای دلخواهش را انجام دهد پس فقط یک راه باقی می ماند:فرا خواندن "تایلر داردن" درون!

3.شاید در تماشای دوم فیلم و با سرعت کند متوجه شوید که قبل از ظهور واقعی تایلر در هواپیما چهار جای دیگر هم به صورت یک عکس ظاهر می شود و می رود.این چهار موقعیت موقعیت هایی هستند که احتمال ظهور تایلر وجود دارد اما بنا به دلایلی راوی قصه از فراخواندنش امتناع می کند.این چهار موقعیت عبارتند از:در اداره و جلو دستگاه کپی،نزد دکتر،در مرکز دور همی بیماران سرطانی و بعد از گفت و گو راوی با مارلا.

4.شخصیت تایلر خیلی عجیب و پیچیده است حتی می توان یک مقاله یا کتاب درباره اش نوشت!اما این تایلر همان بی قید و بندی و آزادی را دارد که شخصیت اصلی فیلم خود را از ان محروم کرده است:روی سوپ ثروتمندان ادرار می کند،قطعات فیلم پورنو در بین فیلم ها جاسازی می کند،پسری که از درس خواندن امتناع کرده را با تهدید به قتل مجبور به درس خواندن می کند و شخصیت افراد را به پول و ماشین و محتویات درون کیفشان نمی داند و ...

5.یکی از دلایلی که فیلم باشگاه مشت زنی خیلی به دل می نشیند جهان شمول بودن فیلم است.یعنی اصلا و ابدا برای وجود شخصیتی مثل "تایلر داردن" محدودیت جفرافیایی و حتی زمانی هم وجود ندارد.یکی از بزرگترین معضلات جامعه ی ما هم همین دوشخصیتی و حتی گاهی چند شخصیتی شدن انسان های جامعه است.

6.اگر بخواهم در یک جمله جایگاه فیلم باشگاه مبارزه را در بین فیلم های فینچر تبیین کنم باید بگویم:باشگاه مبارزه بهترین فیلم دیوید فینچر است!


جوایز


نامزد جایزهٔ اسکار جلوه‌های ویژه برای رن کلیمس و ریچارد هینز که آن را به فیلم ماتریکس در آن سال باخت.


مروری بر فیلم :


باشتگاه مشت زنی فیلمیست سرشار از مولفه های ذهنی سازنده اش دیوید فینچر که در آثار دیگرش مانند هفت و زودیاک بخوبی مشاهده می شود از شخصیت های پیچیده تا معمای که گاه حل میشوند مانند باشگاه مشت زنی و هفت و گاهی حل نمیشوند مانند زودیاک.فینچر در این دست برای بن مایه داستان دست بر روی امیال سرکوب شده شخصیت اصلی داستانش میگذارد که باعث میشود او شخصیت اصلی اش را قالب شخص دیگری در ذهنش ایجاد کند.بازی های بسیار عالی هستند مخصوصا برد پیت که واقعا فوق العاده نقشش را بازی کرده.نگاه کنید به مونولوگ های شخصیت اصلی رو به دوربین شاید کمتر کارگردانی برای این چنین قصه های از این ترفند استفاده کند .این فیلم بشدت مراد یاد فیلم ذهن زیبا می اندازد که هر دو در یک سوم انتهای فیلم رو دست بزرگی به مخاطبانشان میزنند و تازه کاشت ها و برداشت ها معنی پیدا میکنند تازه خیلی از دیالوگ های که در ظاهر بی معنی و بیجا بودند معنی میگیرند و اینجاست که مجبور میشوید فیلم را دوباره ببینید و این هنر کارگردان است که مجبور میکند مخاطب فیلمش را بشدت با دقت ببیند دقیقا مانند کاری که اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین انجام داده در آن سکانسی که ساره بیات با مریلا زارعی در مورد دکتر و بارداری اش صحبت می کند در قاب دوربین پیمان معادی حضور ندارد و همین نکته که او آیا صحبت های ساره بیات و مریلا زارعی در مورد دکتر و بارداری ساره بیات را شنیده یا نشنیده.در کل باشگاه مشت زنی فیلمیست بسیار جذاب و دیدنی که با دیدنش بار دیگر به معجزه سینما ایمان خواهید آورد.


امتیاز دهی به فیلم :

بازی بازیگران:۷.۵ از ۱۰.

فرم و لحن فیلم:۸.۵ از ۱۰.

فیلمنامه:۹ از ۱۰.

کارگردانی:۹ از ۱۰.

خود فیلم :۸.۵ از ۱۰.

امتیاز فیلم :  




  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰


لئون (به فرانسوی: Léon)‏ ( که همچنین با عنوان حرفه ای یا لئون: حرفه ای نیز شناخته می‌شود ) فیلمی فرانسوی و با زبان انگلیسی به کارگردانی لوک بسون محصول سال ۱۹۹۴ شرکت آمریکایی کلمبیا پیکچرز است. این فیلم در آمریکا با نام حرفه‌ای (The Professional) به روی پرده رفت.


کارگردانلوک بسون
تهیه‌کننده پاتریک لدوکس
نویسنده لوک بسون
بازیگران ژان رنو
ناتالی پورتمن
گری الدمن


دیالوگ های ماندگار :


بدون هیچ صدایی حرکت می کند. بدون هیچ احساسی می کشد. بدون هیچ اثری ناپدید می شود.

ماتیلدا : [ در حالی که با دست بینی خود را که در اثر کتک دچار خون ریزی شده پاک می کند ] زندگی همیشه انقدر سخته ، یا فقط وقتی بچه ای این طوریه ؟
لئون : همیشه همین جوریه.
ماتیلدا : من براش بیشتر یه مادر بودم تا اون چه که اون خوک لعنتی بود.
لئون : هی ، این طوری در مورد خوکا صحبت نکن ! اونا معمولاً خیلی بهتر از آدما هستن.
ماتیلدا : اما اونا بوی کثافت میدن.
لئون : درست نیست ! راستش من همین حالا یکی توی آشپزخونه دارم. اون خیلی تمیزه و بوی خیلی خوبی میده.
تونی : خیلی وقت بود ندیده بودمت. چند تا کار خوبم از دست دادی.
لئون : دارم تمرین میدم.
تونی : تمرین خوبه ، اما زیاده روی نکن ، باشه ؟ میدونی که تمرین به اندازه کار درآمد نداره ، لئون.
لئون : تونی ، همه پولی که تا حالا درآوردم ... که برام نگرش داری ...
تونی : پول احتیاج داری ؟
لئون : فقط کنجکاو شدم. چون خیلی وقته دارم کار می کنم و تا حالا با پولام کاری نکردم ، فکر کردم شاید یه روز بتونم ... ازش استفاده کنم.
تونی : تو یه زنو دیدی.
لئون : نه.
تونی : لئون ... لئون باید مواظب زنا باشی. یادته اولش که رسیدی به این کشور ؟ وقتی من بهت پناه دادم که تا پشت اون گوشای لعنتیت خیس بود ، و تو به خاطر یه زن تا خرخره توی لجن بودی. فراموشش نکن ، لئون.
لئون : آرزو میکنم کاش یه روز می تونستم. میدونی ، پولامو میگم ، شاید بخوام ... شاید بخوام یه خورده به کسی بدم ، میدونی ... برای اینکه کمکش کنم.
تونی : هی ، اون پول توئه ، منظورم اینه که من فقط برات نگرش میدارم ، مثل یه بانک. حتی بهتر از یه بانک. چون میدونی که بانکا همیشه مورد دستبرد قرار می گیرن. اما هیچ کس به تونی پیر دستبرد نمی زنه. به غیر از این ، توی یه بانک کلی فرم هست که باید توش کلی مزخرف بنویسی. اما تونی پیر هیچی نداره که بخونه و بنویسه. همش توی مغزشه.
لئون : حالا من خوندنو بلدم.
تونی : خوبه لئون ، خوبه. پولت اینجاست ، هر وقت که بخوای ، فقط از من بخوا باشه ؟ اینم یه هزار دلار.
لئون : نه ، الان رو به راهم. بهش احتیاجی ندارم.
تونی : نه. بیا ، بیا بگیرش. کمی تفریح کن. مال توئه. بگیرش.
لئون : مرسی.
لئون : [ در حالی که به یک مجسمه خوک دست می زند ] بهتر از آدمان ، هان ؟
تونی : بهت که گفته بودم.
لئون : وقتی انتقام بگیری می فهمی اصلاً خوب نیست. باور کن. بهتره فراموش کنی. بعد از اینکه یه نفرو بکشی هیچ چی مثل قبل نمیمونه. زندگیت برای همیشه عوض میشه. باید بقیه زندگیت رو در حالی بخوابی که یک چشمت بازه...

[ بعد از اینکه ماتیلدا به لئون پیشنهاد رابطه می دهد ]
لئون : ماتیلدا ، نه
ماتیلدا : چرا نه ؟
لئون : فقط ... نمی تونم
ماتیلدا : کس دیگه ای رو دوست داری ؟
لئون : نه ... منظورم اینه که ... یکی رو ، خیلی وقت پیش قبل از اینکه به ایالات ( متحده ) بیام . پدرش نمی خواست که اون منو ببینه . اون از یه خانواده ی خیلی محترم بود . منم بودم ... میدونی ... نه خیلی محترم . هر وقت میومد منو ببینه پدزش دیوونه میشد .
ماتیلدا : اما اون هنوز یواشکی میاد و می بیندت ، درسته ؟
لئون : درسته
ماتیلدا : می بینی ؟ هیچی نمی تونه جلوی عشقو بگیره
لئون : اون کشتش . با یه گلوله توی سرش . اونا دو روز توی بازداشتگاه نگهش داشتن ، بعد گذاشتن که بره . گفتن که یه اتفاق تصادفی بوده . برای همین ... یه شب منتظرش موندم . با یه اسلحه ی دوربین دار تو فاصله ی ۵۰۰ پایی . اونم یه اتفاق تصادفی داشت . همون شب یه قایق گرفتم و اومدم تا پدرمو که برای تونی کار می کرد ببینم . نوزده سالم بود . بعد از اون دیگه هیچ وقت نمی خواستم شهرو ترک کنم و ... نباید دوست دختر دیگه ای داشته باشم . می بینی ماتیلدا ؟ من عاشق خوبی نخواهم بود

  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

پیر پائولو پازولینی (به ایتالیایی: Pier Paolo Pasolini)‏ ‏ (۵ مارس ۱۹۲۲- ۲ نوامبر ۱۹۷۵) شاعر، کارگردان، نویسندهٔ معاصر ایتالیایی است. وی از برجسته‌ترین هنرمندان و روشنفکران ایتالیا در قرن بیستم است.

پازولینی در ۱۹۲۲ در بولونیا به دنیا آمد. او از فیلمسازان نسل دوم سینمای بعد از جنگ ایتالیا است که علاوه بر فیلم‌سازی، در نوشتن رمان، شعر و نقدهای سینمایی و فرهنگی نیز دست داشته است.

سینمای پازولینی آمیزه‌ای از شعر، استعاره، اسطوره‌شناسی، روان‌شناسی و دیالکتیک مارکسیستی است.

وی فعالیت اش را در سینما با نوشتن فیلمنامه شب‌های کابیریا برای فدریکو فلینی آغاز کرد.

فیلم انجیل به روایت متی او هنوز زیباترین و غیر متعارف‌ترین روایتی است که تا کنون از زندگی عیسی مسیح در سینما ارائه شده است. تمام فیلم با بازیگران غیر حرفه‌ای و در لوکیشن‌های بدیع و خیره کننده فلسطین فیلمبرداری شده است.

بسیاری از فیلم‌های پازولینی، اقتباس‌های مدرن از آثار کلاسیک ادبی جهان اند که با تاویل ویژه او ارائه شده‌اند، آثاری چون ادیپ شهریار، مده‌آ، دکامرون، حکایت‌های کانتربوری و داستان‌های عشقی هزار و یک شب.

آخرین فیلم پازولینی قبل از مرگ، فیلمی است با نام سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم که پازولینی فیلمنامه آن را با کمک رولان بارت بر اساس داستان غریب و پورنوگرافیک مارکی دوساد نوشته است و بیانیه‌ای است علیه فساد اخلاقی فاشیسم ایتالیا.

پازولینی نه تنها یک فیلمساز برجسته، بلکه شاعری بزرگ و نظریه پرداز معتبر سینما نیز بود. مقاله سینمای شعر که او در ژوئن ۱۹۶۵ در نخستین فستیوال فیلم پزارو قرائت کرد و در اکتبر ۱۹۶۵ در نشریه کایه دو سینما منتشر شد، یکی از مهم‌ترین مقاله هائی است که در باره ماهیت شعرگونه سینما و زیبائی‌شناسی آن نوشته شده و از اعتبار آکادمیک و تحلیلی بسیاری برخوردار است.

پازولینی در ۱۹۷۵ در اوستیا در نزدیکی رم، به دست روسپی پسر جوانی به نام جوزپه پلوسی به قتل رسید که مدعی شد پازولینی قصد تجاوز به او را داشته است. اما بسیاری معتقدند که قتل او مشکوک و به دلیل انگیزه‌های سیاسی بوده است.

در هفتم می ۲۰۰۵، پلوسی ادعاهای خود را پس گرفت و اعلام نمود که پازولینی توسط سه نفر با لهجه ی جنوبی که او را یک "کمونیست کثیف" می نامیدند به قتل رسیده است. همچنین وی اعلام کرد خانواده‌اش مورد تهدید قرار گرفته بودند.طی بررسی های بیشتر در سال ۲۰۰۵ و بر طبق شهادت دوستش سرجیو کیتی مشخص شد قاتلین که پیشتر حلقه هایی از فیلم سالو را دزدیده بودند با پازولینی در محل مورد نظر قرار گذاشته بودند تا آن را پس دهند که این ملاقات به مرگ وحشتناک وی ختم شد.


فیلم‌شناسی 


آکاتونه، (به ایتالیایی: Accattone)‏، ایتالیا، ۱۹۶۱.
ماما روما، (به ایتالیایی: Mamma Roma)‏، ایتالیا، ۱۹۶۲.
پنیر بی‌نمک، (به ایتالیایی: La ricotta)‏، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۲.
خشم، (به ایتالیایی: La Rabbia)‏، ایتالیا، ۱۹۶۳.
مجالس عشق، (به ایتالیایی: Comizi d'amore)‏، ایتالیا، ۱۹۶۳.
مکان‌یابی در فلسطین، (به ایتالیایی: Sopralluoghi in Palestina)‏، ایتالیا، ۱۹۶۳.
انجیل به روایت متی، (به ایتالیایی: Il Vangelo secondo Matteo)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۴.
پرنده‌های بزرگ و پرنده‌های کوچک، (به ایتالیایی: Uccellacci e uccellini)‏، ایتالیا، ۱۹۶۵.
تماشای زمین از کره ماه، (به ایتالیایی: La Terra vista dalla Luna)‏، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۶.
ابرها چیستند؟، (به ایتالیایی: ?Che cosa sono le nuvole)‏، ایتالیا، ۱۹۶۷.
ادیپ شاه، (به ایتالیایی: Edipo re)‏، ایتالیا و مراکش، ۱۹۶۷.
تئورما، (به ایتالیایی: Teorema)‏، ایتالیا، ۱۹۶۸.
داستان گل کاغذی، (به ایتالیایی: La sequenza del fiore di carta)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۸.
یادداشت‌های سفر برای فیلمی دربارهٔ هند (فیلم مستند برای تلویزیون ایتالیا)، (به ایتالیایی: Appunti per un film sull'India)‏.
خوک‌دانی، (به ایتالیایی: Porcile)‏، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۹.
یادداشت‌هایی برای یک اورستی آفریقایی، (به ایتالیایی: Appunti per un'Orestiade Africana)‏، ایتالیا، ۱۹۶۹.
مده‌آ، (به ایتالیایی: Medea)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۹.
دکامرون،(به ایتالیایی: Il Decameron)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۰.
یادداشت‌هایی برای داستانی دربارهٔ رفتگرها، (به ایتالیایی: Appunti per un romanzo dell'immondizia)‏، ایتالیا، ۱۹۷۰.
حکایت‌های کانت‌بوری، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۱.
فیلم مستند کوتاه، (به ایتالیایی: I Racconti di Canterbury)‏، ۱۹۷۲.
دوازده دسامبر، (به ایتالیایی: 12Dicembre)‏، ایتالیا، ۱۹۷۲.
داستان‌های عشقی هزار و یک شب، (به ایتالیایی: Il fiore delle Mille e una Notte)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۳.
دیوارهای صنعا، (به ایتالیایی: Le mura di Sana'a)‏، ایتالیا، ۱۹۷۳.
سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم، (به ایتالیایی: Salò o le 120 giornate di Sodoma)‏، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۵.

  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰


صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad)‏ نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد.


درباره صد سال تنهایی

در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده‌است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمده‌اند توسط افراد ناشناس از طربق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچه‌ها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است.

تفاوت شخصیت‌ها

شخصیت اورسولا و پیلار ترنرا از بقیه افراد خانواده تفاوت دارد زیرا این دو نفر با حس ششم خود و گرفتن فال ورق می‌توانند آینده افراد را پیش بینی کنند. بعد از مرگ اورسولا این فرناندا دل کارپیو است که کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده می‌گیرد و نظراتش را بر آنها تحمیل می‌کند. چون او از ارتباط دخترش رناتا رمدیوس با مائوریسیا بابیلونیا ناراضی ست و نمی‌خواهد مردم دهکده در جریان رابطه آن دو قرار بگیرند مرگ آن جوان را سبب می‌شود و دخترش را به یک صومعه پیش عده‌ای راهبه می‌فرستد تا در آنجا تا پایان عمرش بماند. وقتی راهبه‌ای به خانه فرناندا می‌آید و نوه او که فرزند رناتا و مائوریسیا است را با خود می‌آورد با وجود آن که فرناندا در ابتدا قصد کشتن آن کودک را دارد اما از فکر خود منصرف می‌شود و آن بچه در آن خانه بزرگ می‌شود.

سبک صد سال تنهایی

داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها می‌پردازد و شگفتی‌های مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می‌دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.

در زبان فارسی

این کتاب چندین بار توسط مترجمان گوناگون به فارسی ترجمه شده‌است که معروفترین آنها ترجمه‏های بهمن فرزانه و رضا دادویی است، که البته از روی نسخه اسپانیولی (زبان اصلی) آن نیست.


- بهمن فرزانه. انتشارات امیرکبیر.
- رضا دادویی. نشر آدورا.
- مریم فیروزبخت. انتشارات حکایتی دگر. تهران.
- کیومرث پارسایی. انتشارات آریابان.

  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰


ژوزه ساراماگو (به پرتغالی: José de Sousa Saramago)‏ نویسندهٔ پرتغالی (زادهٔ ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ و درگذشته ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰) برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.

او گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمان‌های آن وفادار بوده‌است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده‌است.


زندگینامه 

ساراماگو در دهکده‌ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل‌های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشورگناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رمان نویسی را کناربگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم می‌پردازد.


سبک ادبی 

منحصربه‌فردترین ویژگی آثار ساراماگو عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می‌کند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می‌کند و از سایر علامات که مثلاً جمله سئوالی را مشخص می‌کند یا آن را در گیومه می‌گذارد و... مطلقاً می‌پرهیزد. گفتگوهای شخصیت‌های داستان را پشت سرهم می‌نویسد و مشخص نمی‌کند که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام می‌کند.

اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده وآثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه می‌کنند اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تأثیر پذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس می‌داند.

ساراماگو گاه در دل داستان‌های خود از جملات طعنه آمیزی استفاده می‌کند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالباً تاریخی داستان خود به واقعیت‌های جامعه امروز معطوف می‌کند. نوک پیکان کنایه‌های ساراماگو معمولاً مقدسات مذهبی، حکومتهای خودکامه و نابرابری‌های اجتماعی است. رویکرد ساراماگو علیه مذهب آنچنان در رمان‌ها و مقالات او آشکار است که وزیر کشور پرتغال در سال ۱۹۹۲ در پی انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح نام او را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد و این کتاب را توهینی به جامعه کاتولیک پرتغال خواند، ساراماگو پس از آن به همراه همسر اسپانیایی‌اش به تبعیدی خودخواسته به لانساروت جزیره‌ای آتشفشانی در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید.

علی رغم تمام انتقاداتی که از نگرش بدبینانه ساراماگو به دنیا می‌شود، تعجب آور است که آثار او چه در سطح عامه مردم و چه در میان نویسندگان و خوانندگان حرفه‌ای ایرانی مورد اقبال زیادی واقع شده‌است. شهرت ساراماگو در ایران با ترجمه فارسی کتاب کوری در سال ۱۳۷۸ آغاز شد، تاکنون سه ترجمه مختلف از کوری صورت گرفته است.

ساراماگو به همراه ژان مورو عضو هیئت داوران پنجاه و چهارمین دورهٔ جشنواره بین‌المللی فیلم سن سباستین بود.


آثار 

۲۰۱۱ - دفتر یادداشت (به پرتغالی: Caderno)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۹۰ - علی قادری، انتشارات مروارید
۲۰۰۴ - بینایی (به پرتغالی: Ensaio sobre a Lucidez)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۸۳ - کیومرث پارسای
۲۰۰۳ - مرد تکثیر شده (به پرتغالی: O Homem Duplicado)‏، دو ترجمه به فارسی از: ۱۳۸۲ - کیومرث پارسای، ۱۳۸۳ - عبدالرضا روزخوش
۲۰۰۱ – غار (به پرتغالی: A Caverna)‏
۱۹۹۷ - همه نام‌ها (به پرتغالی: Todos os Nomes)‏، ترجمه فارسی: عباس پژمان، انتشارات هاشمی
۱۹۹۵ – کوری (به پرتغالی: Ensaio sobre a Cegueira)‏، سه ترجمه به فارسی از: مینو مشیری، اسدالله امرایی، مهدی غبرایی
۱۹۹۱ – انجیل به روایت عیسی مسیح (به پرتغالی: O Evangelho Segundo Jesus Cristo)‏
۱۹۸۹ – تاریخ محاصره لیسبون (به پرتغالی: História do Cerco de Lisboa)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۸۰ - عباس پژمان
۱۹۸۶ - بلم سنگی (به پرتغالی: A Jangada de Pedra)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۷۹ - مهدی غبرایی، انتشارات هاشمی
۱۹۸۶ - سال مرگ ریکاردو ریس (به پرتغالی: O Ano da Morte de Ricardo Reis)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۷۹ - عباس پژمان، انتشارات هاشمی
۱۹۸۲ - بالتازار و بلموندا (به پرتغالی: Memorial do Convento)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۸۰ - مصطفی اسلامیه، انتشارات نیلوفر
۱۹۷۷ - مبانی نقاشی و خطاطی (به پرتغالی: Manual de Pintura e Caligrafia)‏، ترجمه فارسی: ۱۳۷۸ - عبدالرحمن صدریه

  • ehsan jaberi