
بوی ناله هایت می آید جانم به تنت کاش میماندی و بی هوا هوای سفر به تن رنجورت نمیزد. هنوز هم برایم خاطره نشده خاطراتمان، خاطرت هست کنار هم قند دل مردم را به اندازه میشمردیم .هنوز دریای صدایت به گوشم میرسد به گوش به گوش این خستگانه خسته از روزمرگی عشقها.تو سوختی من آتش گرفتم از بی اعتباری روزهایمان و دلم به حال شیروانیه بلند تنهایی و بی کسیمان سوخت با همه شلوغیه ساعت های بی ارزشمان.کاش خرده نمیگرفتم ز تو ببخش درخت نفس هایم وقتی بی تو شدم تبر یادت را به تنش فشرد به آغوشش کشید و چقدر غرور نشان دادم به گونه هایم ولی یادت سد پشت چشمهای بی سویم را شکست .کاش ابر بی باران چشمهایم قطره ای دیگر داشت تا بر تنت بر زخم هایت تا ابد می بارید رفیق روزهای باران و عطر خاک و شیشه های بخار گرفته .بی تو بی هوای خنده هایت دلم به دستانم جانی نمیریزد تنها رفیق روزهای تنهای تنهایی من یادت در بطن لحظه ها تهی ام جاریست.
- ۹۳/۱۲/۲۹