سیب و سینما

آموزش کارگردانی و فیلمنامه نویسی

سیب و سینما

آموزش کارگردانی و فیلمنامه نویسی

۶ مطلب با موضوع «دست توشته های من» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


بوی ناله هایت می آید جانم به تنت کاش میماندی و بی هوا هوای سفر به تن رنجورت نمیزد. هنوز هم برایم خاطره نشده خاطراتمان، خاطرت هست کنار هم قند دل مردم را به اندازه میشمردیم .هنوز دریای صدایت به گوشم میرسد به گوش به گوش این خستگانه خسته از روزمرگی عشقها.تو سوختی من آتش گرفتم از بی اعتباری روزهایمان و  دلم به حال شیروانیه بلند تنهایی و بی کسیمان سوخت با همه شلوغیه ساعت های بی ارزشمان.کاش خرده نمیگرفتم ز تو ببخش درخت نفس هایم وقتی بی تو شدم تبر یادت را به تنش فشرد به آغوشش کشید و چقدر غرور نشان دادم به گونه هایم ولی یادت سد پشت چشمهای بی سویم را شکست .کاش ابر بی باران چشمهایم قطره ای دیگر داشت تا بر تنت بر زخم هایت تا ابد می بارید رفیق روزهای باران و عطر خاک و شیشه های بخار گرفته .بی تو بی هوای خنده هایت دلم به دستانم جانی نمیریزد تنها رفیق روزهای تنهای تنهایی من یادت در بطن لحظه ها تهی ام جاریست.





  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

کمی آشنا

بیاور عاشقهایت را یکی به یک بنشان هدیه هایشان را بگذار بگشایند یکی تو را قطعه گم شده اش می داند در دیگری تو یاد آور کسی هستی که دوستش داشت دیگری با دستی باز دلی بسته آمده آنرا ببین برا بوسیدنت بس نشسته این یکی با صدایت خاطره ها دارد دیگری با تو یکی شدنش فراموشش نمشود .این یکری را ببین که قسم میخورد تو در دلش اعتکاف کرده ای دیگری مخمل تنت را برای بی خوابی هایش کم دارد و برای دیگری تو یاد آور روزها خوب و پر امیدی دیگری اشکهایت را می بوسد و من با دلی که از بودنت با آنها به هزار تکه تبدیل شده چیزی ندارم جز چشمهایی که هنوزکمی برایت آشناهستند.



  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

دست توشته های من

هر چه میخواهم از این سانتی مانتالیسم ذهنی در نوشته هایم رهایی یابم و به مدد این

روشنفکر نمایی ها نوشته هایم را به شکل خاص خودم نزدیک کنم و باز هم این خط خطی ها

را به شکل خودم خط خطی کنم اما راه بسیاریست برای گذشتن و رسیدن به مفهوم انتزاعی

این آزادی چه در فکر برسم به آنجا که خطی را دنبال نکنم در هیچ دسته بندی قرار نگیرم و

مانند خط داستانی کتاب وردی که بره ها میخوانند رضا قاسمی هیچ چیز محدودم نکند مانند

شعرهای سهراب مانند صدای پای آب یا در موسیقی تلفیق را بردارم و چیزهایی بنویسمو

بخوانم که کسی نخواند مانند محسن نامجو و میخواهم مثل مثل خودم ها نباشم ولی برندی باشم

به نام خودم و نوشته هایم و عکس هایم و نگاهم که همه چیز را به صورت پن با لنزهای

چشمش فلو می بیند. 


  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

دست توشته های من

زندگی خطی برایم بسیار ملال آور شده با اینکه ملال هم خیلی دمده شده ولی چاره نیست جز چشم بستن. کاش زندگی هم برش برش بود و میتوانستی مانند۲۱ گرمجامپ کات های داشته باشی حتی به مرگ اگر اینگونه هوای عشق در دلمان تصفیه نمیشد کاش زندگی این اعجاز سینما را داشت کاش مانندپرسه در مهوولنتاین غم انگیزپایانش شروعی بود در غمناک ترین ولنتاین و در مه ترین پرسه های یک ذهن جستجوگر چرا که اشکهایم در سکانس آخر هر دو فیلم یقه ام را بدجوری میگیرد و برای از چشمانم افتادن از هم پیشی میگیرند کاش چیزی هم در زندگی بود مانند جامپ کات به نام حال هوای عشق در نیمه شبی زمستانی .


  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

دست توشته های من

چقدر قد عقلم کوتاه شده

که نمیتوانم باور کنم

تو با دیگری بودی

و

چقدر قد عشقم بلند شده

با اینکه آن سوی دیوار انکار و حاشایت را میبینم

باز به چشمانم دروغ میگویم 

که شاید کم سو شداند

و

اشتباه دیدنت...




  • ehsan jaberi
  • ۰
  • ۰

دست توشته های من

اشتباه از من بود

به تو نزدیک شدم به تو نزدیکتر از روح خمودم

به تو نزدیکتر از مهر سجودم 

به تو نزدیکتر از نفس در اخرین ترانه 

به تو نزدیکتر از خیسی گریه شبانه

به تو من رسیدم تو مرا گم کردی

در میان غصه هایم تو تبسم کردی

تو نگفتی که مرا عشق نیاموخت دگر  که دریغا ز برم دلبری از یار دگر

چه کنم با غمی از تو

از جنس بلور

چه کنم میرود از جانم

اینبار غرور

  • ehsan jaberi