
فیلم بعد از ظهر سگی سگی مصطفی کیایی.فیلم در اصل هجو اژانس شیشه ای ( ساخته ابراهیم حاتمی کیا) و بعد از ظهر سگی سگی(با بازی ال پاچینو) است .ژانر فیلم کمدی است ولی از نه از جنس کمدی های شانه تخم مرغی.بعد از ظهر سگی سگی یک کمدی فکر شده برای خندان است.بازی رضا عطاران و علی صادقی در این فیلم بسیار خوب است و بقیه بسیار معمولی و تا حدی بد بازی میکنند مانند مجید صالحی و بهاره رهنما .مصطفی کیای که نشان داده در ژانر کمدی استعداد بسیاری دارد و میتواند با کمی عمیق شدن و تامل به موضوع فیلم های خوبی بسازد.
بازی بازیگران:۶ از ۱۰.
فیلمنامه ۸ از ۱۰.
کارگردانی ۶.۵ از ۱۰.
خود فیلم ۷ از ۱۰.
بی پولی از حمید نعمت الله .فیلم جزئیات فیلم زندگی فیلمی که بعد از دیدنش از سینما به معنی خودش واقعا لذت میبرید.بازی بازیگران واقعا بسیار خوب است مخصوصا حبیب رضایی که واقعا ذخیره طلاییست اگر به جا و به موقع استفاده شود .حمید نعمت الله واقعا نشان داد که سینما را بسیار خوب درک کرده و در به تصویر کشیدنش بسیار استاد است.واقعا نمیتوان از نقش هادی مقدم دوست بعنوان همکار در نوشتن فیلمنامه را نادیده گرفت .مشکل فیلمنامه ابزورد بودن یا در جایی مانند انجا که ایرج هیچ شغلی پیدا نمیکند یا در هیچ شغلی دوام نمیاورد به گروتسک نزدیک میشود.در کل بی پولی فیلمیست که از دیدنش حتما بسیار لذت خواهید برد.
بازی بازیگران:۹ از ۱۰.
فیلمنامه:۸ از ۱۰.
کارگردانی ۹ از ۱۰.
خود فیلم ۹ از ۱۰.
آکیرا کوروساوا (۱۹۱۰ - ۱۹۹۸) کارگردان، نویسنده و تهیه کننده ژاپنی بود.
ششم سپتامبر، در روزی که شصت و پنجمین جشنواره سینمایی ونیز به پایان می رسد، ده سال نیز از مرگ آکیرا کوروساوا، سینماگر نامدار ژاپنی می گذرد. سینماگری خلاق، صاحب سبک و کمال گرا. کارگردانی با دغدغه های عمیق انسانی که در آثارش گاه به زبان تمثیل و گاه به صراحت بیان شده اند؛ کارگردانی که برای فیلم برداری صحنه ای در شرایط آب و هوایی مورد نظرش، روزها و روزها صبر می کرد و گاه تمامی دست اندرکاران فیلمهایش را وامی داشت برای گوش به دادن به موومانی از یک سمفونی بتهوون که به عقیده او شنیدن آن برای بهتر ساخته شدن فیلم ضروری بود، بی چون و چرا سر صحنه حاضر شوند.
چند دهه پیش و به تاریخی دقیق تر در سال ۱۹۵۱ در همین جشنواره فیلم ونیز بود که دوستداران هنر هفتم در غرب از تماشای فیلم "راشومون" کوروساوا شگفت زده شدند. درامی نفس گیر با شیوه روایتی سخت بدیع: در جنگلی تجاوزی و قتلی اتفاق افتاده و چهار نفر که این رویداد را به چشم دیده اند، چهار روایت متفاوت از آن نقل می کنند که هر یک در تناقض با دیگری است. کوروساوا با کاربرد خلاقانه دوربین و فلاش بکهای پیاپی، روان پیچیده آدمی و دشواری رسیدن به چیزی که به آسانی "حقیقت" خوانده می شود را نشان داد.
شرکت کنندگان جشنواره که تا آن روز رنگی از سینمای ژاپن (که بسیاری از دستاوردهای آن بر اثر زلزله و حوادث و بمبارانهای جنگ از میان رفته بود) ندیده بودند و به احتمال نام سینماگرانی چون یاسوجیرو اوزو و میزوگوچی را نشنیده بودند، فیلم سیاه و سفید کوروساوا را سرآغاز ظهور سینمایی ملی برای این کشور دانستند.
پیشینه
آکیرا کوروساوا بیست و سوم مارس ۱۹۱۰ در خانواده ای سامورایی و پر اولاد، در توکیو بدنیا آمد. پدر او مدیر یک مدرسه نظامی و سخت پایبند به نظم و مقررات بود. با این حال به هنر کم و بیش جدید سینما علاقه خاصی داشت و آکیرا و برادر بزرگتر او هی گو را با خود به تماشای فیلمهای صامت می برد و آکیرای نوجوان برخلاف بسیاری از هم نسلان ژاپنی اش، فرصتی داشت تا با سینمای روز دنیا آشنا شود.
کوروساوا در ۱۷ سالگی به انگیزه نقاش شدن خانه پدری را ترک کرد. مدتی دلش برای آرمانهای سیاسی تپید و چپ گرا و کمونیست شد. پس از چندی با برادرش هی گو در محله ای نه چندان خوشنام از توکیو همخانه شد. هی گو برای امرار معاش، در سالنهای سینما "بنشی" یا به قول فارسی زبانها نقال بود؛ به این ترتیب که در کنار پرده سینما می ایستاد و رو به تماشاگران آنچه را در فیلمهای صامت غربی اتفاق می افتاد به زبانی شیوا و همراه با موسیقی فیلم برای آنها توضیح می داد. اما با رونق گرفتن سینمای ناطق، کار و بار هی گو کساد شد و او از فرط نومیدی خودکشی کرد.
پس از مرگ برادر، کوروساوا که می خواست بر پای خود بایستد نقاشی را رها کرد و به عنوان دستیار کاجیرو یاماموتوی کارگردان مشغول کار شد و همزمان به نوشتن فیلمنامه هم روی آورد. کوروساوا در طول سالهای جنگ دوم جهانی همواره فعال بود و از درامی به نامSanshiro Sugata(محصول ۱۹۴۳) به عنوان اولین فیلم بلند او نام برده شده است؛ فیلمی که او را به عنوان کارگردانی بااستعداد در سینمای ژاپن مطرح کرد.
سینمای کوروساوا
گفته شده که در این دوران فیلمهای کوروساوا گاه به اقتضای روز رنگ تبلیغات میهنی به خود می گرفت. با این همه پس از جنگ و تصرف ژاپن بدست آمریکا آمریکا، او آن قدر مورد تایید بود که به حرفه کارگردانی ادامه دهد و از جان فورد، کارگردان آمریکایی مورد علاقه اش، بیاموزد.
کوروساوا با جورج لوکاس و فرانسیس فورد کاپولا
دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی پربارترین دوران فعالیت کوروساوا بود. "فرشته مست" (۱۹۴۸)، سگ ولگرد (۱۹۴۹)، "راشومون" (۱۹۵۰)، "ایکیرو" (۱۹۵۲)، "هفت سامورایی" (۱۹۵۴)، "دژ پنهان" (۱۹۵۸) آثاری بودند که جایگاه او را به عنوان کارگردانی مولف تثبیت کردند.
اغلب منتقدان فیلمهای کوروساوا را به دو دسته تقسیم کرده اند: "جیدای گکی" یا فیلمهایی که حوادث آنها در دورانی خاص از تاریخ کهن ژاپن روی می دهد و اسطوره های سامورایی را هم در بر می گیرد و دیگری "گندای گکی" یا فیلمهایی با مضامین اجتماعی در دوران معاصر.
اگرچه کوروساو در هر دو ژانر فیلمهای درخشان و ماندگاری آفریده است، شهرت جهانی او بیشتر مرهون فیلمهای سامورایی اوست که با نوآوریهای تکنیکی، طنز هوشمندانه، زوایای دراماتیک، ریتم تند، نورپردازی عالی و... در ذهن دوستداران سینما حک شده اند.
کوروساوا در سالهای بعد
کوروساوا با آن که از ادبیات و فرهنگ عامیانه سرزمین اش در آثار خود بهره می گرفت و دست کم از نگاه غربیها یک سینماگر ژاپنی تمام عیار محسوب می شد، از فرهنگ و هنر و خصوصا ادبیات غرب سخت متاثر بود. او شکسپیر و بویژه داستایفسکی را ستایش می کرد و اقتباسهای سینمایی او از نمایشنامه های "مکبث" و "شاه لیر" شکسپیر و رمان "ابله" داستایفسکی و نمایشنامه "در اعماق" ماکسیم گورکی (اگرچه در قالب و با رنگ و بویی ژاپنی، نظیر فیلم "سریر خون" که برداشتی آزاد از مکبث است) اقتباسهای موفقی بوده اند.
هفت سامورایی
با این حال ستاره اقبال کوروساوا همواره درخشان نماند و سینمای او در اواخر دهه ۱۹۶۰ دیگر چندان پرخریدار و مطرح نبود. از سویی رابطه او با بازیگر محبوب و پای ثابت فیلمهایش، توشیرو میفونه که معروفترین بازیگر سینمای ژاپن بوده است به دلایلی نامعلوم تیره شد.
میفونه که با چهره جذاب و بازی قوی و پرانرژی خود در ۱۶ فیلم با کوروساوا همکاری کرده بود، پس از "ریش قرمز" (محصول ۱۹۶۵) که تولید پرهزینه آن دو سال طول کشید، دیگر در هیچ یک از فیلمهای او ظاهر نشد. بعضی می گویند که او از کار با کارگردانی چنان سخت گیر و پرتوقع خسته شده بود. از سوی دیگر عدم موفقیت مالی فیلم "دودسکادن" (۱۹۷۰) کوروساوا را تا مرز اقدام به خودکشی پیش راند.
اما پس از چندی شوروی سابق به نجات کارگردان دلشکسته آمد و روسها از کوروساوا دعوت کردند که فیلم "درسو اوزالا" که داستان آن در سیبری دوران گذار از قرن نوزده به قرن بیست می گذشت را بسازد. این فیلم در جشنواره فیلم مسکو (۱۹۷۵) جایزه بزرگ جشنواره را بدست آورد و در همان سال نیز اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن کوروساوا کرد.
آخرین سالها
کوروساوا تا پیش از مرگش در ۸۸ سالگی (۱۹۹۸) فیلمهای حماسی خیره کننده دیگری چونKagemusha (۱۹۸۰) وRan (۱۹۸۵) را کارگردانی کرد که هم از طرف تماشاگران و هم از جانب منتقدان مورد استقبال قرار گرفت. آخرین فیلم او «هنوز نه» (۱۹۹۳) بر اساس داستان زندگی یک نویسنده و استاد دانشگاه ساخته شد که در دوران کهنسالی، شاگردان پیشین اش همچنان با او مراوده دارند و تولد او را جشن میگیرند.
آثار
هفت سامورایی
راشومون
ریش قرمز
درسو اوزالا
شرط اول (1388)
کارگردان:
مسعود اطیابی
تهیه کننده:
محمد کمالی پور
بازیگران:
اکبر عبدی، کامبیزدیرباز، سیروس گرجستانی، نگارفروزنده، پروین قائم مقامی، امیر مهدی کیا، فرهاد بشارتی و پریا شمش
خلاصه داستان:
فیلم، قصه فردی به نام بهرام را روایت میکند که در یک حادثه رانندگی دچار مرگ مغزی می شود ...
فیلمنامه: شهاب عباسی
شرط اول ساخته مسعود اطیابی با بازی سیروس گرجستانی اکبر عبدی نگارفروزنده کامبیز دیرباز.فیلم موضوع جالب و غافلگیرانه ای دارد پیوند اعضا فردی که به مرگ مغذی دچار شده و به کما رفته و دوباره سلامتی اش را بدست می اورد و متوجه میشود که یک کلیه اش را پیوند زده اند ولی این طرح کلی اصلا در فیلمنامه خوب در نیامده و به صورت بسیار ضعیف و بد بوجود امده بازی ها بسیار مصنوعی است و فقط بازی کامبیز دیرباز در میان این همه بازی بد تا حدی معمولی و قابل تحمل است.فیلم دارای شکل هذیانی و از هم گسیخته ایست که بعد از تماشایش حتما از وقتی که برای دیدنش گذاشته اید پشیمان میشوید . فیلم دارای میزانسن های تلویزیونی زیادیست که در خور یک اثر سینمایی نیست.شرط اول قطعا میتوانست فیلمی به مراتب خوش فرم تر منسجم تر از انچه هست باشد در صورتی که ژانرش رئال بود تا کمدی ولی حیف که شرط اول شرط اول ساخت یک فیلم خوب یعنی فیلمنامه کلاسیک ساختار سه پرده ای را رعایت نمیکند .
بازی بازیگران:2 از 10
فیلمنامه:1 از10
کارگردانی:1.5 از 10
خود فیلم :1.5 از 10.
محصــول ســال : 2010
کــارگــردان : Pierre Morel
ژانــر : اکشــن ، جنــایی ، هیجــانی
خلاصــه فــیلم : دو همکار با نامهای چارلی واکس ( جان تراولتا ) و جیم ریس ( جاناتان میرز) در دفتر سفارت آمریکا در فرانسه در حال کار هستند، کارمند جوان جیم که توسط یک جاسوس از شکل گیری یک حمله تروریستی در پاریس با خبر شده است به دنبال متوقف کردن حمله تروریستی در شهر می باشد …
فیلم دارای موتیف ها بسیار خوبی است به خوبی اوج فرودها را رعایت میکند بازی بازیگر فیلم تغییر چهره بسیار خوب است .بزرگترین مشکل فیلم گیج بودن فیلمنامه است فیلمنامه به هر دری میزند تا جلو ببرد درگیری در فیلم بر سر چیست چینی ها یا پاکستانی یا مواد مخدر؟ بازی نامزد مشاور وزیر در پرده سوم بسیار ضعیف و علت انجام کارش بسیار ضعیف و ابتدایی و پیش پا افتاده و نامعلوم است .بیشتر فیلمی اکشن و بی داستان است تا درامی عاشقانه و جذاب
فیلمنامه ۵ از ۱۰.
کارگردان ۵،۵ از ۱۰.
بازی بازیگران ۵ از ۱۰.
فیلم ۵،۵ از ۱۰.
استنلی کوبریک
استنلی کوبریک (به انگلیسی:Stanley Kubrick) کارگردان و تهیه کننده یهودی تبار آمریکایی است که یکی از بهترین کارگردانان جهان در قرن بیستم به حساب میآید. بیشتر فیلمهای کوبریک اقتباسات ادبی هستند. فیلمهای کوبریک معمولا جنجالی و همینطور مورد ستایش منتقدان واقع شدهاند. کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزئیات دقیق در فیلمهایش معروف بود. به همین علت روش او در فیلمسازی کند و طولانی بوده , تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سالها وقفه میافتادهاست. او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت. سبکهای گوناگون فیلمهایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی ,او را مشهور ساخته است. استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار میآید. او و اورسن ولز , دو نابغه دنیای سینما شناخته میشوند.
زندگینامه
نوجوانی و جوانی
استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او اولین فرزند از خانواده چهار نفره جک کوبریک و همسرش گرترود بود .خواهرش باربارا در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد. اجداد کوبریک از مهاجران یهودی ساکن اتریش بودند. پدر او جک , یک پزشک بود و آنها در موقع تولد استنلی در آپارتمانی در خیابان کلینتون ۲۱۶۰ در برانکس زندگی میکردند .پدرش در ۱۲ سالگی شطرنج را به او آموخت که در سراسر زندگی اش به عنوان یک علاقه ماندگار شد. در سن ۱۳ پدرش به عنوان هدیه تولد یک دوربین گارفلکس به او هدیه داد که توجه استنلی جوان را به عکاسی سوق داد .در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه پیدا کرد و مدت کمی هم به عنوان یک نوازنده درام مشغول بود
در دوران دبیرستان، کوبریک به وسیله دوربینی که از پدرش هدیه گرفته بود، به طور جدی به عکاسی پرداخت و به زودی به عنوان عکاس رسمی مدرسه شناخته شد. بعد از فارغالتحصیلی، عکسهای خود را برای مجله نیویورکی لوک فرستاد. پس از مدتی به بازی حرفهای شطرنج روی آورد و در همین حال فروش عکس به مجلهلوک را نیز ادامه میداد، او در سال ۱۹۴۶ به عنوان یکی از خبرنگاران تمام وقت مجله شناخته شد. در شش سال فعالیت کوبریک در مجله لوک او عکسهای بسیاری از مناظر و وقایع در آمریکا گرفت. او در این سالها با توبا متز ازدواج کرد و به دهکده گرنویچ واقع در نیویورک نقل مکان کرد. او با دیدن فیلمهای سینمایی در نیویورک، تحت تأثیر کارگردانی قرار گرفت.
دوران فیلمسازی
در سال ۱۹۵۱ «آلن سینگر» دوست کوبریک او را تشویق کرد که یک فیلم مستند کوتاه برای شرکتMarch of Timeبسازد. کوبریک موافقت کرد و با هزینه شخصی فیلم روز نبرد را ساخت. اگرچه پخش کننده در همان سال کارش را تعطیل کرد، اما کوبریک توانست فیلم را به قیمت ۱۰۰ دلار به شرکت «آر. ک. او» (به انگلیسی:RKO) بفروشد. کوبریک کار در مجله لوک را رها کرد و دومین مستند کوتاهش را با نام «کشیش پرنده» در همان سال و با سرمایهگذاریRKOساخت. سومین فیلمش «ملوان» اولین فیلم رنگی او به مدت ۳۰ دقیقه، تبلیغی برای «اتحادیه جهانی ملوانان» بود. این فیلمها همراه با چند فیلم کوتاه دیگر که اکنون باقی نماندهاند، تنها آثار او در ژانر(گونه) سینمای مستند بودند. او همچنین دستیار کارگردان یکی از قسمتهای برنامه تلویزیونی «اتوبوس همگانی» درباره زندگی آبراهام لینکلن بود.
«ترس و تمایل (علاقه)» در سال ۱۹۵۳ اولین فیلم داستانی کوبریک بود. ترس و تمایل، داستان گروهی سرباز بود که در جنگی خیالی پشت خطوط دشمن گیر افتاده بودند. در پایان آنها درمییافتند که تصویر دشمنان درواقع همان تصویر خودشان است (بازیگران دو نقش یکی بودند). کوبریک و همسرش توبا متز تنها عوامل فیلم بودند و داستان را دوست کوبریک «هوارد ساکلر» نوشته بود که بعدها نویسنده موفقی شد. فیلم با برخورد خوبی مواجه شد اما توفیق تجاری نیافت. بعدها وقتی کوبریک کارگردان مهمی شد آن را اثر یک تازهکار که باعث خجالت او است نامید و نگذاشت که در هیچجا به عنوان آثار قبلی او نمایش داده شود. بعدها به شکل غیررسمی به صورتDVDمنتشر شد و دانشجویانی که آن را دیدند معتقد بودند واقعاً کار جالبی نبودهاست.
زندگی مشترک او با «توبا» دوست دوران مدرسهاش همزمان با ساخت «ترس» پایان یافت. او با «روت سوبوتکا» رقصنده اتریشی در سال ۱۹۵۴ ازدواج کرد. او باید در فیلم بعدی کوبریک با نام «بوسه قاتل» (۱۹۵۵) هنرنمایی میکرد. بوسه قاتل، همانند «ترس و تمایل» فیلمی کوتاه با زمانی کمتر از یک ساعت بود. و همانند آن با توفیق تجاری و انتقادی کمی مواجه شد. فیلم داستان مشتزن سنگینوزنی است که در پایان دوران حرفهای خود درگیر یک جنایت میشود. این دو فیلم با سرمایه خانوادگی خود کوبریک تهیه شدند.
اولین فیلم حرفهای
آلکس سینگر، کوبریک را به تهیه کننده جوانی به نام «جیمز بی هریس» معرفی کرد و آن دو برای تمام عمر دوست هم باقی ماندند. شرکت مشترک آن دو هریس-کوبریک، تهیه کننده سه فیلم بعدی او بود. آن دو حقوق کتاب «شکست کامل» (به انگلیسی:Clean Break) نوشته «لیونل وایت» را خریدند، کوبریک و «جیم تامپسون» آن را به داستانی درباره سرقت از یک مسابقه که پایان وحشتناکی دارد تبدیل کردند. «استرلیگ هیدن» در این فیلم بازی کرد.
«کشتن» اولین فیلم کوبریک با بازیگران و دستاندرکاران حرفهای بود. فیلم بهخوبی از روش داستانگویی غیرخطی استفاده کرده بود که در دهه ۵۰ نامتداول بود و اگرچه توفیق تجاری نیافت ولی با تحسین منتقدان مواجه شد. تحسین زیاد از فیلم توجه استودیوی «متروگلدین مهیر» را جلب کرد و به او پیشنهاد ساخت دو فیلمنامه که در اختیار آنها بود داده شد. کوبریک داستان «رازهای آشکار» نوشته نویسنده آلمانی «اشتفان تسوایگ» را انتخاب کرد. اما آنها پیش از ساخت به توافق نرسیدند.
فیلمشناسی
۱۹۹۹- چشمان کاملاً بسته
۱۹۸۷- غلاف تمام فلزی
۱۹۸۰- درخشش
۱۹۷۵- بری لیندون
۱۹۷۱- پرتقال کوکی
۱۹۶۸- ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی
۱۹۶۴- دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم
۱۹۶۲- لولیتا
۱۹۶۰- اسپارتاکوس
۱۹۵۷- راههای افتخار
۱۹۵۶- قتل
۱۹۵۵- بوسه قاتل
۱۹۵۳- ترس و علاقه
گونههای سینمایی فیلمها
گونههای سینمایی که کوبریک در آنها فعالیت داشتهاست:
سینمای وحشت: درخشش
سینمای علمی تخیلی: ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی
سینمای مجهول (راز): چشمان کاملاً بسته
سینمای گناه و جنایت: قتل، بوسه قاتل، پرتقال کوکی
سینمای جنگ: غلاف تمام فلزی، بری لیندون، دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم، راههای افتخار، ترس و علاقه
سینمای کمدی: لولیتا، دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم
سینمای رمانتیک: اسپارتاکوس، لولیتا، بری لیندون
سینمای اکشن: اسپارتاکوس
سینمای هیجانی: چشمان کاملاً بسته، درخشش، قتل
جوایز
۱۹۸۸- نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم غلاف تمام فلزی به همراه مایکل هر و گوستاو هاسفورد.
۱۹۷۶- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم بری لیندون.
۱۹۷۶- نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم بری لیندون.
۱۹۷۶ - نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم بری لیندون.
۱۹۷۲- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم یک پرتقال کوکی.
۱۹۷۲ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم یک پرتقال کوکی.
۱۹۷۲- نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم یک پرتقال کوکی.
۱۹۶۹- برنده اسکار جلوههای ویژه برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی.
۱۹۶۹- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی.
۱۹۶۹- نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی به همراه آرتور سی کلارک.
۱۹۶۵ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم.
۱۹۶۵ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم.
۱۹۶۵ - نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم به همراه پیتر جرج و تری ساترن.
کارگردان. نویسنده. تدوین:امید بنکدار و کیوان علیمحمدی
بازیگران: مهناز افشار .محمد رضا فروتن .پارسا پیروزفر. نیکی کریمی .مهتاب کرامتی . حمید پگاه .حامد بهداد. نگار جواهریان.
.اثر امید بنکدار و کیوان علیمحمدی (کارگردان.نویسنده.تدوین ).فیلم در مورد زندگی چند نفر یا چند خانواده بصورت روایت متقاطع از زندگی آنها میباشد که بصورت خیلی کمرنگ باهم در ارتباطند مانند خرید عکس نقاشی شده از یک دختر (مهناز افشار) توسط شوهر برای زنش (پارسا پیروزفر و نیکی کریمی) یا همزمان نشستن و صحبت کردن چند زوج فیلم در یک کافی شاپ .ارتباط ها متقاطع افراد فیلم بسیار ضعیف است .بازی بازیگران فیلم بسیار ضعیف است همه بازیگران و این از ضعف فیلمنامه و کارگردانی است که به بازیگران توانمندی چون پارسا پیروز فر و حامد بهداد اجازه و جای کار برای هنرنمایی نمیدهد. کارگردانی که نه واژه درست برای این فیلم کارگردان نماییست بسیار آزار دهنده میباشد .وقتی لشکری از ستاره های سینما و تئاتر را با متنی خیلی خیلی پایین تر از سطح ضعیف دور هم جمع کرده و اثری را ساخت نتیجه اش فیلم بسیار ضعیفی چون شبانه روز میشود که پیامش میشود دیدن شمایی کاریکاتور گونه از یک استاد نقاشی. واقعا در ذهن نویسندگان و کارگردانان و تدوینگران این فیلم چه گذشته که این چنین فیلم بی سرو ته و شخصیت ها منفعلی را ساخته اند.
بازی بازیگران ۲ از ۱۰.
کارگردانی:۱ از ۱۰.
فیلمنامه ۵ .۰ از ۱۰.
خود فیلم ۱ از ۱۰.
معرفی فیلم :شیش و بش
کارگردان :بهمن گودرزی
فیلمنامه :محمد رضا گلزار
بازنویسی فیلمنامه: پیمان قاسم خانی و خشایار الوند
بازنویسی نهایی :بهمن گودرزی
بازیگران :محمد رضا گلزار .امین حیایی . آناهیتا نعمتی .بیتا فرهی .رضا رشیدپور .
=داستان فیلم مانند فیلم ها از این قبیل کشمکش بین دو شخصیت اصلی میباشد و رسیدن به هدفی مشترک که در این فیلم پیدا کردن الماس ها میباشد. فیلم کاریکاتوری بسیار ابتدایی از فیلم های سن پطرزبورگ(نوشته پیمان و مهراب قاسم خانی) و نیش زنبور(نوشته سروش صحت) است. شما با فیلمی طرف هستید که تکلیفش با خودش معلوم نیست و تازه انتها فیلم وقتی معلوم میشود که آنا نعمتی خواهر امین حیایی پلیس بوده واقعا از دیدن این آش شوله قلمکار پشیمان میشوید .واقعا معلوم نیست فیلمنامه گلزار چه چیزی بوده که بعد از بازنویسی توسط دو کمدی نویس قهار پیمان قاسم خانی (نویسنده آثاری چون سن پطرزبورگ و مارمولک و مکس و... )و خشایار الوند (نویسنده آثاری چون قهوه تلخ)و کارگردان بهمن گودرزی تازه به این سطح زیر صفر رسیده است.بازی امین حیایی خوب است مثل اکثر مواقع ولی گلزار و انا نعمتی واقعا بازی ضعیفی ارائه داده اند. کارگردانی فیلم بسیار بسیار ضعیف است و بهمن گودرزی نشان داد همانند علی عطشانی استعدادی در کارگردانی و در فیلمنامه نویسی ندارد .اثار قبلی او چون بی ستاره ،دوباره عاشقی و ششمین نفر نشان داد که او آینده ایی در کارگردانی ندارد. فروش فیلم نشان داد که گلزار دیگر محبوبیت گذشته را ندارد و حضورش تضمین فروش در گیشه نیست. گلزار نشان داد که فقط یک فیلم خوب در کارنامه هنری خوب دارد و ان هم بوتیک است به کارگردانی حمید نعمت الله .
بازی بازیگران ۲ از ۱۰ .
فیلمنامه ۱ از ۱۰.
کارگردانی ۲ از ۱۰.
خود فیلم 1 از 10.